مؤلفه های غایت از دیگر اجزای سازه غایت هستند. در ادامه مبحث زندگی غایتمند ، آنچه دامون به این سازه اضافه میکند، مورد تأکید فرانکل نیز میباشد. گذر از کالبد نفس خویش و ایجاد کیفیتی که نه تنها خود را دربردارد که وجودی فراتر از خویش را هدف میگیرد.
حال با توجه به مفاهیم ارائه شده از این سازه، به صورت کلی میتوان غایت را با استفاده از چهار مؤلفهی تعهد[1] ، هدفمداری[2] ، از خود فرارفتن[3] (خود فراروی) و معنی داری[4] تعریف کرد(برونک، 2014 ؛ دامون، 2008 ؛ موران[5]، 2014)
تعهد: اولین مورد از مؤلفه های غایت تعهد است. این مؤلفه به منابع، انرژی و هزینهای اشاره دارد که فرد باید در راستای دستیابی به غایت متعهد گردد. در واقع، او باید از طریق اختصاص منابعی از این قبیل به غایتِ زندگی خود تعهد نشان دهد. چنانچه این تعهدات برآورده نگردد، نه تنها رسیدن به غایت، که حرکت در مسیر آن نیز با مشکل روبهرو میشود.
هدفمداری: از مؤلفههای ذاتی یک غایت این است که به زندگی فرد جهت داده و رفتارهای او را در مسیر دستیابی به آن هدایت کند. هدفمداری، اشاره به مجموعه اهداف کوچکی دارد که در راستای هدف نهایی، یا همان غایت، در گسترهی حیات فرد عمل میکند و به رفتارها و زندگی او جهت میبخشد. این مؤلفه را میتوان در برخی نظرات اندیشمندان در استعاره قطبنما[6] ردیابی کرد (مک نایت و کَشدِن، 2009).
از خود فرا رفتن: دیگر مؤلفه غایت فراتر از خود بودن است. این خصیصه اشاره به دغدغهای فراتر از فرد، همچون یاری رسانی به دیگران، ایجاد تغییرات در جهان و خدمتگزاری به موجودی عالی تر از خود چون خداوند، اشاره دارد. در واقع، وجه افتراق تعریف دامون از غایت نیز همین مؤلفه میباشد که سایرین به آن مستقیما اشاره نداشته اند؛ از این روی، تعریف دامون از غایت نیز بیش از دیگران مورد نظر پژوهشگران واقع شده است و از انطباق بیشتری با آنچه که افراد از غایت در ذهن خود دارند همراه بوده است (موران، 2014).
معنیداری: آخرین مورد از مؤلفه های غایت به معنای شخصی اشاره دارد؛ بر این اساس، فرد باید نسبت به غایت خویش حسی از معناداری را تجربه کند؛ به عبارتی دیگر، غایت برای فرد معنادار باشد؛ خواه در او معنای جدیدی را شکل دهد و خواه از معنای زندگی او نشأت گیرد. در هرد دو صورت، غایت برای فرد داری معنا است. این مؤلفه به تمایز میان سازهی غایت و معنا نیز کمک مینماید.
تفاوت میان معنا و غایت
در ابتدای مطرح شدن دو اصطلاح معنا و غایت در آرای اندیشمندان، تفاوتی در تعریف این دو دیده نمیشد (ریف و سینگر [7]، 1998)؛ برای مثال فرانکل (1984) در ادبیات تشریحی خود ، هر یک را به جای دیگری به کار می بُرد؛ اما رفتهرفته با افزایش تلاشهای پژوهشی صورت گرفته در این زمینه، به خصوص در دههی گذشته، میان دو اصطلاح نقاط افتراق پررنگی ترسیم شد (برونک، 2014).
فرانکل (1984) معنا را چرایی زندگی و علت وجودی یک انسان تعریف میکند. او معتقد است آدمی باید معنا را در زندگی خود جستوجو و کشف نمایند؛ تا در نتیجهی ایجاد آن، به اصلیترین نیروی برانگیزانندهی زندگی خویش مجهز شود. برخی دیگر حس و درک به وجود آمده از پس تجارب زندگی را معنا می دانند (برونک، 2014) و برخی چون پارکس[8] (2011)، معنا را شیوهی فهم محیط اطراف و جایگاه ایجاد و حفظ ارتباط با آن توصیف میکنند. مارتل و استگر(2016) نیز معنا را تجارب ذهنی برآمده از تجارب عینی در بشر میدانند که باعث میشود انسان نوعی از معنی داری را در زندگی خود تجربه نماید.
با توجه به تعاریف بیان شده، سازه معنا را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
اول: معنای موقعیتی[9]
دوم معنای غایی[10] یا وجودی[11] (برونک، 2014 ؛ فرانکل، 1984)
معنای موقعیتی به همان ایجاد ارتباط با محیط اطراف و تفسیر آن اشاره دارد؛ اینکه آنچه در پیرامون فرد رخ میدهد برای او دارای معناست و میتواند آن را بفهمد و به واسطهی آن با محیط ارتباط برقرار کند. حال آنکه، مقصود از معنای وجودی درک، اهمیت [12] و شأن برداشت شده یک فرد از ذاتِ هستی و وجود خود میباشد (استگر، فرازیر، اوشی و کالر[13] ، 2006 ؛ کرومبا و میهولیک[14] ، 1967). به بیانی بهتر، معنای وجودی چرایی زندگی و ادامهی حیات فرد را دربردارد. از این روی، برخی آن را معنای کلی[15] نیز نامیدهاند (پارک[16]، 2013) چراکه خود را در ذره ذرهی معناهای موقعیتی منعکس و حتی باز تولید میکند. روان شناسان از جمله فرانکل، سازهی وجودی معنا را بیشتر مورد تأکید قرار می دهند و آن را در گسترهی حیات اساسی قلمداد میکنند.
آنچه در رابطهی با معنا مد نظر واقع شد، تنها بخشی از سازههای وجودی را توصیف مینماید؛ حال آنکه سازهی غایت با داشتن تلویحات خاص خود، در کنار نقاط اشتراک با سازه معنا، بخش قابل توجهی از پژوهشهای انجامشده را به خود اختصاص داده است.
بر اساس آنچه مد نظر واقع شد، غایت را می توان رسالت[17] زندگی یک فرد تلقی کرد که او خود را خلق شده برای تحقق آن میپندارد (معنیداری)، در مسیر دستیابی به آن منابع مختلف انرژی، وقت و هزینه را متعهد میشود (تعهد) بهواسطهی آن مسیر زندگی خود را دارای جهت میبیند (هدفمداری) و بهوسیلهی آن فراتر از خود را تحت تاثیر قرار میدهد (فراتر از خودرفتن).
commitment [1]
goal directedness [2]
meaningfulness [3]
beyond-the-self [4]
Moran [5]
compass [6]
Ryff & Singer [7]
Parks [8]
situational meaning [9]
ultimate [10]
existential meaning [11]
significance [12]
Steger, Frazier, Oishi & Kaler [13]
Crumbaugh & Maholick [14]
global meaning [15]
Park [16]
calling [17]